طرحواره درمانی (بخش 1)
نظریه های روان درمانی
تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد
دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:54 :: نويسنده : نصرت نوجوان

مقدمه :

پرسشهایی که از بافتار تجارب بالینی بر می خیزند و پاسخی قابل تأمل می یابند ، معمولاً حد و مرزهای روان درمانی را زیر پا می گذارند . اگر این پرسشها به درستی پیگیری شوند، افقهای جدیدی پیش روی متخصصین بالینی می گشایند . یانگ و همکارانش در طی کسب تجارب گرانبها در روند درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت و بیماران مقاوم به درمان ، به این نتیجه رسیدند که تکنیک های شسته و رفته شناخت درمانی نمی تواند بهبودی قابل ملاحظه ای در این گروه از بیماران ایجاد کند ، بنابر این با گشاده نظری از مفاهیم رویکرد های دیگر استفاده کردند . نکته حائز اهمیت این که طرح واره درمانی از مبانی نظری منسجم و یکپارچه ای برخوردار است و مدلی التقاطی محسوب نمی شود . (حمید پور ، 1386(

پاتریشیا کولارد در سال 2004 با جفری یانگ مصاحبه ای ترتیب داد . یانگ در این مصاحبه اظهار داشت : " وقتی که در حول و حوش سال 1982 کار خصوصی را شروع کردم ، متوجه شدم بیماران مشکلات متنوع و زیادی دارند و کاربرد شناخت درمانی کلاسیک برای این دسته از بیماران موفقیت چندانی به همراه ندارد . میزان موفقیت در این گروه از بیماران به زیر 50% می رسید و برای بسیاری از آن ها اصلاً موفق نبود . حداقل نیمی از بیمارن از پیشرفت کار راضی نبودند . احساس کردم باید مولفه های دیگری به رویکرد شناخت درمانی کلاسیک اضافه کنم . نکته دیگر این که متوجه شدم بیماران "مرکز شناخت درمانی بک " از صافی های تشخیصی می گذشتند ، در حالی که معمولاً در کلینیک های خصوصی نمی توان چنین ملاک های شمولی در نظر گرفت ". مفهوم اصلی طرحواره که هسته اصلی این پژوهش به شمار می رود هر چند پدسکی (1988) با مفهوم " طرح واره های ناسازگار اولیه " مخالف است . او عقیده دارد با وجود مفهومی مثل " باور مرکزی " نیازی به اصطلاح طرح واره ناسازگار اولیه نیست . تغییر طرح واره ها از این جهت اهمّیت پیدا می کند که به نوعی تغییر سبک زندگی است . رويكرد طرحواره درماني در قالب جنبش "سازنده گرايي " مي گنجد كه صاحبنظراني چون ليتوي و سفران در اين گروه جاي مي گيرند . در جنبش سازنده گرايي بر نقش عواطف در فرآيند تغيير ، به كارگيري تكنيك هاي تجربي ،دلبستگي هاي اوليه و رفتارهاي بين فردي تاكيد مي شوند .(يانگ و باهري ، 1998).يكگاهي اوقات به رويكرد سازنده گرايي فرآيند درمان عقلاني نيز گفته مي شود ( پريتزر ، 1998(.

يكي از دلايل روي كار امدن جنبش سازنده گرايي ، عدم موفقيت در درمان بسياري از مشكلات روانشناختي بود. كه اختلالات شخصيت نيز در زمره همين اختلالات قرار مي گيرند . تاريخچه رواندرماني حاكي از آن است كه درمان افراد مبتلا به اختلال شخصيت كاري سخت و توانفرسا بوده است . از آن جا كه اختلالات شخصيت شيوع نصبتا" زيادي دارند ( براي مثال نگاه كنيد به مارشال و سرين ، ) و از طرفي وجود مشكل در محورII، مي تواند در نوع ، شدت و مدت زمان علائم محور I تاثير بگذارد ، لذا اهميت نظريه اي كه بتواند چنين مشكلاتي را مفهوم سازي كند و راهنماهاي درماني كارا و اثر بخشي پيش روي درمانگران قرار دهد، بيش از پيش نمايان مي شود . اين سوال كه آيا طرحواره درماني براي درمان اختلالات شخصيت مفيد و مثمر ثمر است ، هنوز پاسخ قابل توجهي دريافت نكرده است . هر چند كه بعد از سال 2003 كه كتاب طرحواره درماني در اختيار محققان قرار گرفت ، پژوهش هايي انجام شد و نشنان دادند كه اثر بخش است . براي مثال نگاه كنيد به( نوردال و نيستر ،‌2005و بامبر 2004، ) .ولي با اين حال هنوز زود است در اين خصوص نتيجه گيري كنيم . پژوهش هاي آينده راه را براي چنين نتيجه گيري هايي باز خواهند كرد . رويكرد طرحواره درماني در پژوهش آفريني و ايجاد تمايل در متخصصين باليني براي بررسي صحت و سقم نظريه هاي برخواسته از اين رويكرد ، تا حدود زيادي موفق بوده اند ( براي مثال نگاه كنيد به آرنتز ، كلوكمن ، سيس وردا ، 2005 ، استوپا ، واترز ، 2005 ؛ سيكرو ، نلسون ، گيلي ، 2004 ؛ نوردال ، هولتي ، و هوگام ، 2005 )، اما نا گفته ژيداست كه به كار گيري تكنيك هاي اين رويكرد و ساير بافتار هاي فرهنگي و اجتماعي ، احتياج به دقت و تامل بيشتري دارد . قبل از به كار گيري اين تكنيك ها بهتر است . مدل طرحواره درماني به خوبي درونسازي شود و در اين زمينه احتياط لازم به عمل آيد و اگر نه اين تب تند خيلي زود به عرق سرد خواهد نشست .

مفهوم طرحواره كه هسته اصلي اين كتاب به شمار مي رود ، در قالب سطوح شناخت ، عميق ترين سطح محسوب مي شود ، هر چند پدسكي ( 1988) با مفهوم " طرحواره هاي ناسازگار اوليه " مخالف است . اوليه عقيده دارد با وجود مفهومي مثل " باور مركزي " ، نيازي به اصطلاح طرحواره ناسازگار اوليه نيست . تغيير طرحواره ها از اين جهت اهميت پيدا مي كنند كه به نوعي تغيير سبك زندگي است ( امرسون ، وست ، گينتنر ، 1991). نكته قابل توجه اين كه يانگ و همكارانش در اين كتاب روي مفهوم " گفتگو" مانور زيادي داده اند به عبارتي آنها ، ذهن را گفتگويي در نظر گرفته اند كه خود اين امر حاكي از تسلط رويكردهاي " گفتگويي " به شكل گيري فرآيند هاي عالي ذهن است ( نگاه كنيد به فرني هوك 1996) در فرآيند درمان ، طرحواره ها به عنوان " صداي والدين " مفهوم سازي مي شوند .

 

در واقع طرح واره ها حاصل گفتگوی والدین با کودک هستند که به تدریج در ذهن او جای گرفته اند و هم اکنون به گونه ای نظام مند ، اما نا کار آمد ، زندگی وی را زیر سیطره خود گرفته اند . شناخت درمانی با همه پیشرفتی که کرده ، نتوانسته چگونگی درون سازی طرحواره ها را به طور دقیق روشن کند.( حمید پور ، الف 1385، حمید پور ، 1386).

 

در نظر گرفتن طرحواره ها به عنوان صدای والدین ، یاد آور نظریه فرهنگی _ تاریخی ویگوستگی و لوریا است که گفتار درونی را بستر تفکر و نظم بخشی رفتار به حساب می آورد . ( حمید پور ، ب 1385).

 

 طرحواره درمانی حاصل تلاشی ماهرانه برای غنی ساختن تکنیک های درمانی است . این رویکرد بر پایه شناخت درمانی بنا شده و برای بسیاری از مشکلاتی که افراد در زندگی روزمره خود با آنها دست به گریبان هستند ، راه حل می آوفریند . به عنوان مثال فردی که طرحواره انزوای اجتماعی / بیگانگی دارد ، در عین حال که معتقد است از دیگران کناره گیری کرده ، اما اغلب به گونه ای رفتار می کند که انزوای او بیشتر شود . طرحواره درمانی نشان می دهد که چگونه می توانیم به چنین بیمارانی کمک کنیم تا الگوهای ناسازگار خود را بشناسند و تغییر دهند . ( رابرت استرنبرگ )


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها